نوشته‌ى مهمان (۱) – نمی خواهم رباتی پاسخ‌گو باشم!

خانم سمیه صیادی‌فر از همکاران پیشین بنده در یک موسسه تحقیقاتی بوده‌اند. علاقه ایشان به مباحث علوم اجتماعی با مهارت ایشان در نوشتن پیوند خورده و ایشان را در این حوزه به فردی توانا مبدل نموده است. گرچه رشته تخصصی

۴۳ دلیل من برای نرفتن به خارج! (۲)

  گرچه در این سال‌ها به چند دلیل مختصر قانع شده ام که باید بیرون کشید ازین ورطه رخت خویش اما باز هم ۳۰ دلیل دیگر باقی مانده که مرا دراین خرابات نگه می‌دارد. قول داده بودم بنویسمشان و می‌نویسم:

خواهش می‌کنم زندگی کنید!

بهار و تحول

دلم برای کوه‌های تهران تنگ شده! دلم برای پروانه‌های باغچه و گنجشک‌های خوشرنگ و پر سر و صدا تنگ شده. نمی‌دانم شما هم هوایی یک دل سیر آسمان آبی و رودخانه زلال شده‌اید؟ روزگاری نه چندان دور همه‌ی این ها

تفکیک زباله از مبدا یا من و تو‍!

این همه طرح شهرداری و عدم موفقیت!  اما یک احساس و موفقیت! خانم ثقفی همکارم گفت برای این که آن دست هموطنی – که برای لقمه نانی دست در زباله‌ها می‌برد- زخمی نشود پلاستیک ها را جدا می‌گذارد کنار سطل

فرزند بیشتر زندگی کمتر!

چند سالی است که بحث افزایش جمعیت در ایران مطرح شده. بحثی که جدای از اوضاع سیاسی چند سال اخیر و خبرهای عجیب آن قابل تامل بود. بستههای تشویقی برای بالا بردن زاد و ولد، امکاناتِ به ظاهر رفاهی برای

شوق یادگیری،شوق تغییر

زمانی دوستی داشتم  که معتقد بود اگر ده نفر مثل خودش پیدا شود می‌تواند زمان را متوقف کند. نمی‌دانم در آن لحظه در چه حالی بود یا بنیان اعتقاداتش در کجا ریشه داشت اما خوب احتمالن قبول داریم که یک

حاجی فیروز یا روند تخریب تاریخی

برای من حاجی فیروز پیام آور عید نیست. حالم از قیافه‌ی مضحکش بهم می‌خورد. نمی‌دانم این موجود مافنگی چه ربطی به تاریخ ایران دارد؟! همیشه عیدها این فکر، مرا خرد می‌کند که عمو نوروز  و میر نوروزی کجا هستند؟ و