مدتهاست به این سوال بر می‌خورم.

از وجوب خواندن کتاب غیر صوتی  که بگذریم سال‌های متمادی است با این مساله درگیرم  که تا چه زمان قرار است ناخوانده‌ها اینقدر زیاد بماند؟ وقتی به گودریدز* سر می‌زنم و زمانی که از جلوی کتابفروشی‌های خیابان انقلاب قدم زنان رد می‌شوم هر لحظه ملامتگر درونی ندا بر می‌آورد که چقدر کتاب ناخوانده. وقتی روی کاناپه کنار کتابخانه دراز کشیده‌ام می‌گویم چقدر موضوع جذاب و چقدر دنیای کشف نشده، پس کی قرار است سطری بخوانم؟ همیشه در نظرم ادبیات یکی از شگفت‌ترین مظاهر هنر و تمدن انسانی است و گذشته از صوتی و دیجیتالی و کاغذی چرا زمان مطالعه من اینقدر کاهش پیدا کرده؟
در گیرودار مشغلات روزمره، خستگی از آلودگی هوا و سبک بد زندگی، و انگیزه‌های ته کشیده و جمله این که «نمی‌توانم به اندازه تلاش کنم» و رها کردن، در روزگار ناملایمتی ابرها و باران چطور می‌توانستم ساعتی را کنار بگذارم و در لذت کتابی غوطه ور شوم؟

روزی دل به دریا زدم و رمان صوتی خوشه های خشم اثر جان‌اشتاین‌بک را در سایت آوانامه خریدم. رُمانی که از کودکی در کتابخانه پدرم بود و یکی از حسرت‌های باقی مانده کشف داستان در آن بود. یک ساعت و چهل دقیقه با ماشین وقت داشتم تا به محل کار برسم و همینطور برگشت. قبل از آن در ترافیک‌های روزانه رادیو بود و موسیقی. و اگر مترو سوار می‌شدم یا اتوبوس و جای نشستن بود و فضا برای باز کردن کتاب کاغذی گردن خم می‌کردم و چند ورقی را می‌خواندم. روزهای اول کتاب صوتی بسیار عجیب بود. مغز عادت کرده تا جملات را ببیند و کلمات روبروی چشمانم رژه می‌رفت. ذهن مقاومت می‌کرد که این کتاب نیست، نمایش هم نیست و یه کار بیهوده است. دائم تمرکزم بهم می‌ریخت و ازین‌که خبر ندارم چقدر از کتاب باقی است عصبی می‌شدم. این نکته قابل اغماض نیست که لحن، صدا، آمبیانس* و موسیقی به ماهیت ادبیات لطمه می‌زند و این مساله اذیتم می‌کرد. درست مثل دوبله فیلم‌ها که اصل اثر را زیر سوال می‌برد. اما آیا باید سردرد حین پرش کلمات در اتوبوس و تاکسی را به جان خرید؟ از خیر کتاب‌های جادویی و حجیم کلاسیک گذشت؟
همین مسائل را روزهای اول در کتب خواندن روی کتابخوان*، آیپد و لبتاپ داشتم. حس آشنای کاغذ و بازی با ورق‌ها و خط کشیدن زیر لغات چگونه می‌توانست جایش را به پی دی اف و ای پاب بدهد؟ اما مقاومت کردم. بعد از گذشت چندین روز ذهنم ناخودآگاه به کتاب صوتی عادت کرد و هر چه زمان گذشت این عادت بیشتر تغییر شکل داد. شرط دیدن حروف را کنار گذارد و ارزش لحن و صوت را خودبخود پایین‌تر از ارزش ادبیات گذارد. زمان در حضور جذابیت کتاب صوتی به سرعت دلپذیرتر سپری شد.(گاهی چند دور اضافه می‌زنم تا بخش یا فصلی تمام شود!) بدون کتاب صوتی ترافیک برایم غیر قابل تحمل شد. راحت‌تر از قبل جایی را که تمرکز از دست داده‌ام جلو و عقب می‌بردم و شماره فصل‌ها را قبل از مطالعه به یاد می‌سپردم تا بدانم چه حجمی از کتاب باقی مانده. گاهی جملات به راحتی در ذهنم حک می‌شوند، پاوس* می‌کنم و آن را با صدای بلند برای خودم تکرار می‌کنم و لذت می‌برم! و همین ماجرا برای کتابخوان اتفاق افتاد.

ما انسان‌ها با ترکیبات مختلف ژنتیکی و محیطی روش‌های خاص خودمان و سلیقه‌های متفاوتی را برای انجام کارها از جمله مطالعه داریم. بعضی با دیدن حروف روی کاغذ ارتباط عمیق‌تری دارند. و بعضی نمایش یا کتاب صوتی و رادیو را بیشتر می‌پسندند و حافظه شنیداری بهتری دارند. اما مساله هنگام ظهور کتابخوان‌ها و رواج موبایل‌های هوشمند با کیفیت بهتر عوض شد و فراتر از سلیقه بود. مقاله‌های بسیاری در مقایسه روش‌های خواندن نوشته شد. دعوای سنتی دیجیتال یا آنالوگ و تلاش پیران خردمند برای متقاعد کردن جوان‌ترها در این‌که زندگی مدرن مضر است شدت گرفت. اما فناوری به مرور و موزیانه مانند قبل جای خود را باز کرد. امروزه در مسافرت به فرنگستان حتمن کتابخوان‌ها را در دستان مردم می‌بینید. هدفون به گوش‌ها رشد چشمگیری داشته‌اند.

آیا بهتر نیست با هر گرایش و سلیقه‌ای که داریم استفاده از زمان‌های از دست رفته در مترو، تاکسی و زمان رانندگی را برای لذت آگاهی صرف کنیم؟ آیا بهتر نیست از بین ابزارهای فناورانه که از دهه‌های قبل بیشتر قابل دسترس است هر کسی روش خودش را پیدا کند؟ من ترافیک‌های طولانی صبح و عصر را با کتاب‌های صوتی حرفه‌ای شروع کردم. کلاسیک‌ها، رمان‌های طولانی، کتاب‌های انگیزشی و پادکست‌ها را برای این گروه کنار گذاشتم. چالش کتابخوانی را که جادی معرفی کرده بود با کتاب‌های صوتی گذراندم. دوست دیگری پادکست‌های یادگیری زبان، و یکی از همکاران سخنرانی‌ها و آموزش‌های گفتاری را برای کتاب صوتی ترجیح می‌دهد. برای خواندن کتاب‌های تخصصی ترجیح می‌دهم درخت کمتری قطع شود و آن‌ها روی کتابخوان بخوانم، مخصوصن اینکه قلم دیجیتال امروز بیشتر از قبل در دسترس است. این روزها در حال کم کردن حجم کتاب‌های کتابخانه‌ام و روز به روز رصد می‌کنم که چقدر حجم محتوای تولید شده صوتی و دیجیتال با کیفیت‌تر و جدی‌تر می‌شود. روزی حتی فکرش را هم نمی‌کردم که کیف پول کتابخوانم را ماه به ماه شارژ کنم. 🙂

از من به شما نصیحت: اثاث کشی و جابجایی کارتن‌های کتاب و نوستالژی‌های چند دهه گذشته به کمر دردش نمی‌ارزد! چرا باید وقتی کیندل و فیدیبوک و آی‌پد هست کتاب جنگ و صلح تولستوی را دست بگیرید؟ یا مچ هایتان از به دست گرفتن مثنوی مولوی درد بگیرد؟ و یا جنایت و مکافات داستایوفسکی را نشنیده بگذارید؟

ذهن انسان پدیده بسیار پیچیده‌ایست. اگر بخواهد می‌تواند. و اگر بتواند عادت می‌کند. عادت‌های جدید شایسته عصر معاصر امروز ماست.


یک فهرست از پادکست‌های خوب اینجاست:

https://github.com/Ashkan-rmk/awesome-persian-podcasts

https://www.travestyle.com

https://virgool.io/@hosseinbabaei

http://www.namlik.me/channels

یک فهرست به ترتیب اولویت از آرشیو‌های کتاب صوتی با کیفیت اینجاست: ( سعی می‌کنم به مرور زمان تکمیل‌ترش کنم)

آوانامه
نوار
فیدیبوک
واوخوان
طاقچه


گودریدز: شبکه اجتماعی کتابخوانان
کتابخوان: book reader ابزاری صرفن برای خواندن کتاب‌های دیجیتال
پاوس: Pause  نگهداشتن موقت پخش صدا
امبیانس: صدای محیط

کتاب صوتی: آری یا خیر؟
برچسب گذاری شده در:                                     

2 نظر در مورد “کتاب صوتی: آری یا خیر؟

  • خرداد 29, 1398 در 9:49 ق.ظ
    لینک ثابت

    من هم هیچ وقت خودم را در دستۀ کتابخوان نمی‌دیدم. بیشتر اهل خواندن مقاله‌های کوتاه بودم تا کتاب. اما کیندل رویۀ خواندنم را عوض کرد. اما پادکست داستان دیگری دارد. انگار فقط محتوای صوتی را زمانی که در ماشین هستم و راننده، می‌توانم گوش کنم. الان مدتی است که پادکستی نشنیده‌ام.

    پاسخ
    • مرداد 9, 1398 در 3:34 ب.ظ
      لینک ثابت

      دیروز مقاله ای از نوار دیدم که کتاب صوتی را محرک بیشتر مغز و تخیل می دانست.

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.