استقلال

در فوتبال دوستی و رنگ دوستی فاصله بگذارید. بین کشور خودمان و کشورهای حرفه‌ای دیگر در فوتبال تفاوت قائل شوید. بیایید از نردیک‌تر نگاه کنیم، در مجیدی و تیمش چه بود که با ثبت انواع رکوردها طلسم قهرمانی آبی‌ها را در لیگ برتر شکست؟ 

چندین آموزه برای الگو گرفتن هست:

یک: من نمی‌بازم!

 مجیدی یک جمله طلایی را چندین بار تکرار کرد، من نمی‌بازم، یا من به این‌ها نمی‌بازم، شبیه آن جمله را همیلتون فصل قبل فرمول یک گفته بود، پدرم یک جمله به من گفت که در زندگی never give up یا هرگز نباز!

اهمیت جمله طلایی (مانترا) و روشن بودن هدف. من چه می‌خواهم، چه نمی‌خواهم و تمام تمرکز من در زندگی کجاست.

دو: تیم یعنی این!

اگر از آسمان سنگ ببارد، اگر بازیکنانتان را از شما بگیرند، اگر تیم بدون پول و با کوهی از بدهی باشد و اگر حتی مدیر و زمین تمرین نداشته باشید باید ببرید. جای خالی همدیگر را پر کنید، به هدف نگاه کنید، مانترا را زمزمه کنید و به رهبر تیم اعتماد کنید. 

سه: تا آخرین نفس و آخرین لحظه پای اعتقادتان بایستید!

 اگر چیزی را دوست دارید و به آن ایمان دارید، اگر فکر می‌کنید راه را درست می روید اگر تصور این را دارید که موفق می‌شوید با وجود شکست‌ها پس حتمن همینطور است، ممکن است دو جام حذفی را نگیرید اما باز پیش بروید و به نتیجه و روز قهرمانی دیگری فکر کنید.

چهار: شخصیت قهرمان داشته باشید!

پرسپولیس برانکو را به یاد بیاورید. جدا از نکات فنی و مدیریتی، اعتماد به نفس تیم و گروه پشتیبان را یادتان هست؟ یک رهبر باید به تیم اعتماد به نفس و شخصیت قهرمانی تزریق کند. شما نباید از پیش بازنده پا به زمین بگذارید حتی اگر تیم داوری و مدیریت و وزارت علیه شماست. مجیدی این را برای استقلال هدیه آورد. مجیدی به حرف هیچ خبرنگار و روزنامه‌نگاری اهمیت نداد و حواشی را از خودش و تیمش دور کرد.

پنج: رهبری تیم را یاد بگیرید!

او چک‌هایتان را پاس می‌کند، مسئولیت باخت‌ها را خودش به گردن می‌گیرد،  بعد از هر برد یکی از شما را برای کنفرانس خبری می‌فرستد، بهترین‌ها را برایتان می‌خواهد، حتی ممکن است در شرایط سخت تصمیمی بگیرد و بازیکنی را ترنسفر کند و یا به بازیکنی بازی بدهد که تصورش را نمی‌کنید. اما قلب او شب و روز برای هدف و برای تیمش می‌تپد. چه بسا شما ندانید و برای حفظ شخصیت و توانایی شما تلاش کند. پشت سر او بایستید و از روبرو نهراسید چون رهبر شما در صف اول تیم است.

شش: لجستیک و مدیریت بازوی اصلی است.

فکر می‌کنید یخ گذاشتن روی زانو کار ساده‌ای است، یا آماده‌سازی چای روزانه وقتی کرور کرور هوادار پشت در دفتر شما شعار می‌دهند؟ یا رتق و فتق امور مثل پدری که نمی‌گذارد آب در دل فرزندانش تکان بخورد؟ پرداخت بدهی‌ها، ساماندهی امور قراردادها، انجام امور روزانه و اجازه زمین تمرین و ترمیم قرارداد اسپانسرها؟ خیر، هر کدام کار صعبی است که اگر پشتیبانی مدیریت آجورلو و کادر همراه نبود، مربی و سرمربی و بازیکنان از پسِ چنان لیگ پر تراکم و فشرده‌ای بر نمی‌آمدند.

هفت: عکس امثال مجیدی و دایی و فردوسی‌پور را در اطاق خودتان و فرزندتان نصب کنید!

این نسل در تمام ناامیدی‌ها، ناملایمتی‌ها و خشم‌ها و دردهای بی‌کران ایستادند و برای خواسته مردمشان تلاش کردند. پرچم سرزمین‌شان را بالا گرفتند و خم به ابرو نیاوردند. در دل مردم و هوادارانشان باقی ماندند و به سوار شدن پورشه، پوشیدن لباس و ساعت برند و ویلاهای لواسان بسنده نکردند. مطالعه کردند، اشک ریختند و با دستان خالی شادی را روانه خانه‌ها کردند. و چه بسا چرخ اقتصاد این کشور را چرخاندند.

 

هفت درس مدیریتی از قهرمانی ۱۴۰۰ استقلال تهران
برچسب گذاری شده در:             

یک نظر برای “هفت درس مدیریتی از قهرمانی ۱۴۰۰ استقلال تهران

  • خرداد 10, 1401 در 9:36 ق.ظ
    لینک ثابت

    بسیار عالی و دقیق

    نقش کلیدی گابریل پین، هوش و اعتقاد مجیدی به چنین دستیار ارزشمندی از قلم افتاده بود.

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.