زلزله ای دیگر. اینبار ورزقان. و هموطنانی در خواب ابدی زیر آوار فرو رفته. نمی دانم می دانید یا نمی دانید چه غم بزرگی در دل دیگران است وقتی در شب عروسی سقف گِلی از صورت عزیزتان و عروسش در لحافی که اولین بار است در آن خوابیده اند، چیزی باقی نگذارد. یا جنازه کودکانتان را دانه دانه از زیر آوار با دست های خودتان در بیاورید. یا برادرتان را در آخرین لحظه در اطاق جا بگذارید و بعد بدن خاک آلودش را از زیر در بیرون بکشید. یا مادرتان را گم کنید تا حدی که لودرها هم نتوانند آن را از زیر آوار دربیاورند. شاید با همه ی عکس های به اشتراک گذاشته می خواستید بگویید می دانید. اما واقعیتش این است که اگر اهل آن جا نیستید، نمی دانید. چون جای آن ها نیستید. من هم نمی دانم. اما به اندازه‌ی بوی جنازه ی عزیز ترین و نزدیک ترین آدم ها در خانواده ای در بم بودم. و در سیل فومن و ماسوله. و مثل خیلی های دیگر از منجیل دیده و شنیده ام.

کوله بارم را جمع کرده و با دوستان به اصطلاح برای کمک رفته بودم.

 

عکس از محمد نیکروش
عکس از محمد نیکروش

 

چرا چنین می شود؟

بلایای طبیعی مختص ما نیست. همه جای جهان هست. قهر طبیعت نیست. خشم کائنات نیست، اقتضای طبیعت است. اما ما انسان ها در این قرن بزرگ آموزش و شبکه و حقوق انسانی و های تک در این میانه‌ی خاورمیانه هنوز تلفات جاده‌ای بالا داریم. هنوز خانه‌هایمان و چاه ها ریزش می کنند. هنوز باران یا برفی می تواند برای ما فاجعه ای به بار آورد. یا حتی یک بخاری. براستی چرا؟

قصدم کارشناسی و نوشتن مقاله و سخنرانی در این باره نیست که هموطنانم به خوبی از عهده‌ی این کار برآمده‌اند! اما جدای سهم تک تک ما در پیشرفت کشور، یک مساله در بین همه‌ی این ماجراها مشترک دیده می‌شود. سیستم اجرایی کشورمان را ببینید؟ این اختلال عظیم از کجاست؟ چرا نمی توان بازسازی بافت فرسوده را به سرعت انجام داد و حتی یک برج تازه ساز سال ها طول می‌کشد تا ساخته شود.(نگاهی بکنید به همین کشورهای دور و برمان که برج های غول آسا را در یکسال می‌سازند.) چرا نمی‌توانیم فرسایش جنگل ها و زمین را کنترل کنیم یا برای مواقع بحران آموزش کافی  و مفید بدهیم. (مانورهای زلزله را در اخبار دیده‌اید؟ مطمئن باشید شویی بیش نیست!)

در زلزله ی بم با چشمان خودم دیدم که کارمندان سازمان ملل نقشه ی قبل و بعد از زلزله را در کمتر  از یک دقیقه از ماهواره گرفته و آنرا برای ما تجزیه تحلیل کردند. روی کپی آن به گروه‌ها دستور دادند تا پزشکان و امداد را به کدام منطقه هدایت کنیم و از خود برادران بومی حاضر بهتر می دانستند در بم چه خبر است.

آن جا با چشمان خودم دیدم که بی نظمی نهادها چطور نهادهای امدادی خارجی را بی اعتماد می کرد تا حدی که وسایل اهدایی را حاضر بودند به چند دانشجو بسپارند تا آن‌ها. کل پروسه‌ی حضور و برنامه ریزی آن ها یک روز نشده بود و آمدن وسیله‌ای برای حمل و نقل آنان که به عهده ی هموطنان ما بود هم همین حدود!

سر در گمی، شلوغی و حیرانی حتی در سوله های ارگ جدید بم برای دپوی کمک ها، دیده می شد. مواد غذایی که در معرض فاسد شدن بودند. و نظام توزیع بی نظم!  و در مقابلش در نظر بگیرید سیل کمک های مردمی. گروه‌هایی که خودشان دست به کار شده بودند گرچه با دست خالی. جوان‌هایی که پشت کامیون هزاران کیلومتر راه را در سرما آماده بودند. نانوایانی که  نان برای هموطنانشان پخته و با همسایه ی کامیون دارشان فرستاده‌اند. و سوله هایی که دیگر جای انبار نداشتند.

 

نقشه‌ی منطقه
نقشه‌ی منطقه

براستی چرا چنین می شود، چرا نهادهای مردمی و خودجوش ما از نهادهای رسمی اغلب موفق ترند. چرا سازمان‌های غیر رسمی در کشور ما اعتبار بیشتری دارند و مردم به آن ها بیشتر اعتماد می کنند؟

چرا گروه امداد ترکیه باید بچه‌های امدادگر ما را واکسن کزار بزند؟  آنقدر هنوز عصبانی و تلخ و بد دهن مانده ام از آن روز تا به حال که نتوانسته ام چیزی در خور بنویسم. حتی کاری در خور نتوانسته ام. چرا که همه ی آن دردها دوباره در سینه ام ظاهر می‌شود. ما را چه می‌شود؟!؟

مقایسه ی واقعه‌ی ژاپن و حتی طوفان‌های مهیب امریکا با بقیه ی کشورها در زمان حادثه درس های زیادی برایم داشت.

یک این که مقابله با بحران باید اول پیشگیری و پیش بینی شود. پیشگیری مثل دور کردن آدم‌ها از محل در واقعه ای مثل سیل یا طوفان و یا مقاوم سازی ساختمان‌ها در محل‌های زلزله زده و حتی جابجایی شهر و روستاهای روی گسل. پیش‌بینی مناطق حادثه خیز خودش زنجیر به چند تخصص است اما بسیار کم هزینه تر از بازسازی دوباره ی یک شهر. و یا از دست رفتن جان عده‌ای. شاید از بتون‌های الاستیک چیزی شنیده باشید. بتون‌هایی که خاصیت ارتجاع دارند و می توانند اسکلت ساختمان را در مقابل تکان‌های شدید حفظ کنند. یا سازه‌های ضد زلزله.

دوستی به طعنه می گفت شهرهای بزرگ ما برای بازسازی بافت‌های فرسوده مان مشکل دارد چه برسد به روستاها.  اما مگر آدم متخصص، جوان‌های تحصیل کرده و بودجه ی کافی نداریم؟ مشکلمان کجاست؟

چرا کمیته های بحران در استانداری‌ها و وزارت کشور نمی‌تواند پاسخگوی نیاز سریع و به موقع باشد؟ پناهگاه‌ها زمان موشک باران یادتان هست؟ و علامت‌هایی که مردم را به سمت آن راهنمایی می‌کرد. ایده‌ی بسیار خوبی بود در تهران که حالا شکلش به سوله‌های ورزشی و محل استقرار در زمان بحران تغییر کرده. این ایده ها و اجرای خوب چرا منحصر به مدیریت و شهر خاصی است؟ همه مان می دانیم یک مساله ی بسیار اساسی ضعف زیر ساخت‌هاست. حتمن تصویر ترافیک شدید را در امدادرسانی به آذربایجان دیده‌اید. من هم ترافیک پروازی را زمان بم دیدم. راه سازی، محلی برای فرود هلی کوپترها، سامانه ای برای ارتباط مخابراتی سریع و … . بخواهم ادامه بدهم یک لیست طولانی می‌شود.

 

گروه امداد مردمی
گروه امداد مردمی

دو اینکه آموزش نقش اساسی در همه ی رکن های زندگی مدرن دارد. چیزی که ما آن را در کشورمان یک شوخی می‌دانیم. از جایی شنیدم که این هزینه‌های زیاد برای ساخت فیلم‌هایی مثل حمله‌ی زنبورها یا فوران آتشفشان و یا ترک برداشتن یک سد در کشورهایی همچون امریکا جنبه‌ی آموزشی فراوان دارد. خارج از صحت و سقمش ما در سیستم آموزشی‌مان چه داریم؟

سه اینکه برنامه‌ریزی و مدیریت بحران احتیاج به تخصص، تشکیل تیم، زیرساخت‌های ارتباطی خاص، بسیج نیروهای آموزش دیده در سریع ترین زمان و استراتژی چگونگی کمک رسانی دارد. شاهد این بودم هموطنانی که در جنگ حضور داشتند به مراتب آماده‌تر برای مقابله با شرایط و ساماندهی اوضاع بودند.

چهار نیروهای نظامی مثل ارتش هر کشور فقط برای دفاع از مرزها و تمامیت ارضی یک خاک نیستند. آنها در تمام دوران خدمت آموزش‌های ویژه‌ای برای مقابله با شرایط سخت دیده‌اند و درجه دارهایشان باید رهبری تیم‌های مشخص را در کمک رسانی به عهده بگیرند. ما در این زمینه به شدت ضعف داریم. مثل همیشه ارگان های نظامی با همدیگر و با ارگان های دولتی مثل استانداری‌ها هماهنگ نیستند. شهرداری و وزارت ها با هم اختلاف دارند. بنده حتی شاهد دعوای فرماندار و استاندار بوده ام!

پنج ساختارهای سازماندهی نیروهای داوطلب در هر کشوری برای هر کاری مخصوصن امداد رسانی تعریف شده‌اند. آن ها دوره‌ها و اردوهای خاص به این منظور دارند. چیزی شبیه سازمان داوطلبان هلال احمر. اما اول مشکل هماهنگی و بعد مشکل عدم اعتماد بدنه به ساختارهای دولتی این سازمان را موثر نساخته است. به جای این سازمان‌های عریض و طویل، سازمان های غیر دولتی (NGO) یا همان سمن به شدت تاثیر گذارند. و اگر باشند این که حلقه‌های دوستی به یکباره از دل بحران بوجود بیایند و مشکلات بعدی پشت سر هم آوار جدیدی بسازد نخواهیم داشت. این سازمان‌ها حتی می‌توانند با کمک های مستمر در زمان‌های بعد از بحران، برای کمک رسانی روانی مردم موثر باشند. تاثیر نهادهای غیردولتی در درمان و پیشگیری اعتیاد، در پاکسازی محیط زیست، در فعالیت های خیرخواهانه و حتی آموزش و فرهنگ در کشور بوضوح قابل مشاهده است. و همینطور موفقیت بی نظیر آن‌ها.

شش همکاری با نیروهای خارجی: چقدر دردناک است که مردم کشورهای مختلف با حسن نیت و عشق وارد خاک شما شوند بعد شما علاوه بر اینکه نفهمید چه می‌گویند آن ها را دائم آزار دهید. گروه‌های دانشجو و جوان برای ترجمه و هدایت، آشنا با منطقه می‌توانند توسط ساختارهای دانشجویی هماهنگ عمل کنند.

فکر می کنم نسل قبلی در حال پوست انداختن است. و ما حالا نسل جدیدی هستیم که غرزدن های سال های پیش را باید خودمان جواب بدهیم. این آشفتگی و بی نظمی از اینجا به بعدش دستپخت خودمان است.

 

هر زمان نو می شود دنیای ما   بی خبر از نو شدن اندر بقا

 

 (پانوشت: هر سه عکس از صفحه ی فیس بوک محمد نیکروش است.)

کمک رسانی با نگاهی به بی نظمی
برچسب گذاری شده در:                                         

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.