این همه طرح شهرداری و عدم موفقیت! اما یک احساس و موفقیت!
خانم ثقفی همکارم گفت برای این که آن دست هموطنی – که برای لقمه نانی دست در زبالهها میبرد- زخمی نشود پلاستیک ها را جدا میگذارد کنار سطل زباله. من هم خوشم آمد و تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم. قبلن حتی همت اینکه برای چند قالب صابون به غرفههای بازیافت بروم نداشتم اما این کار و نیت آن مرا واداشت تا دو سطل در آشپزخانه داشته باشم. و چندی بعد حتی کیسه های نایلونی را هم به آن سپردم.
چند شب پیش که برای گذاشتن زباله بیرون رفته بودم دیدم یک کیسه پلاستیک تفکیک شدهی دیگری کنار سطل است. و این داستان تا تمام سطل های دور میدانِ خانه ادامه پیدا کرده. تصویر چشمنوازی نبود وگرنه حتمن از آن عکس می گذاشتم.
مادربزرگ همیشه دور ریز نانها را جدا از زباله میگذاشت و میگفت اینها برکت خداست، نباید با زباله مخلوط شود. حالا فکر میکنم این پلاستیک ها هم نعمت خداست چون روزیِ کسی را میدهد. نباید با بقیه قاطی شود.
ممنونم خانم ثقفی!