نقد کلاسیک نمی دانم اما تاحدودی بعد از نشست و برخاست کردن با کتاب ها و دوستان سینمایی و هنری کمی قریحه حرف زدن در بارهی پدیده یا نشانه ای را دارم. قصدم نشان دادن این قریحه نیست اما نکته های کوچکی هست که آن ها را بازگو می کنم.(در حاشیه اینکه به سینما و فیلم های آن بیشتر به شکل یک پدیده نگاه می کنم چون محصول آفرینش اند.)
۱- فیلم سعادت آباد – که اسم یک منطقه ی اعیان نشین در تهران است – در سینمای اریکهی ایرانیان که از مزخرف ترین سینماهای تهران هست فقط یکبار دیدم. با صدا و کیفیت بد و با صندلی ناراحت و خلاصه اینکه اریکهی ایرانیان برای کنسرت موسیقی خیلی خوب و برای پخش فیلم بسیار نامطلوب است.اما حسن قضیه این بود که این سینما در نزدیکی سعادت آباد واقع شده و واکنش مخاطبین فراوان به این فیلم می توانست مقداری تحلیل هم اضافه کند.
۲- خلاصهی قصهی فیلم برای آنها که فیلم را دیدهاند بی معنی و برای آنها که ندیده اند لوث کردن دیدن فیلم است پس از آن می گذریم اما موضوع اصلی فیلم درگیریهای بیشتر روانی بین سه زوج است که به بهانه ای دور هم جمع شده اند.این هم آنونس اش.
۳- اسم به تنهایی و در نگاه اول جذاب و زیباست اما وقتی فیلم را کامل می بینید متوجه می شوید که کلیشه ی معروف صدا و سیما در آن موج می زند. اینکه زندگی پولدارها پر از بدبختی و نکبت است و ساکنین این منطقه ها علی رغم اسم آنجا زیاد هم سعادت مند نیستند. در این شکی نیست که طبق اصول اولیه ی روانشناسی و جامعه شناسی مثل هرم مازلو مشکلات و دردسرهای اهالی سعادت آباد یا جردن با اهالی خیابان خوش یا رودکی و با اهالی دروازه دولاب و دوراهی قپان و بعدش با اهالی اسلام شهر و پاسگاه نعمت آباد فرق می کند اما اینکه جنس دردسرها از نوع خیانت، سقط جنین، فساد مالی، مشکلات زناشویی و غیره باشد را نمی توان جدی فرض کرد. به خاطر همین هم می گویم کلیشهی صدا و سیما، چون هدف آنها که مخاطب گسترده تری دارند بطور مشخص امیدوار کردن طبقات متوسط رو به پایین هست به این که در زندگی بالا شهری خبری نیست و پولدار شدن بد است. این یعنی قضاوت و یک طرفه به قاضی رفتن. این مساله را می شود در اسم کاراکترها هم دید مثل کاراکتر با غیرت و مخالف سقط جنین به اسم علی، و بقیه که مشکل دارند با اسمهای ایرانی مثل بهرام و طهمینه و اینها. برای جناب میری که کارگردان رده بالای سینمای ایران در ذهن بنده است و فیلم های خوب قبلی اش ( پاداش سکوت و قطعه ی ناتمام) را هنوز از یاد نبرده ام این که به این وسیله انتقام از این قشر بگیرد و در فیلم سازی اش عقده گشایی کند بعید بود.
۴- فیلم نامه خیلی مدرسه ای و کارگاهی به نظر می رسد. ریزه کاری های خوب و ریزه کاری های بد فراوان دارد که نمی شود به همه شان پرداخت. یکی از ریزه کاری های خوب استفاده از روایت به جا و نمادین از رفتارهاست. مثل درست کردن غذا توسط میزبان. با پیشرفت و اضافه کردن مواد مختلف به غذای غیر ایرانی (چینی) گره های داستان افزوده می شود. غذای غیر ایرانی، چرا که این نوع گره ها اصولن ایرانی نیست. گره هایی از جنس بی اخلاقی و از دست رفتن ارزش ها کاملن غربی و خارجی است! با خوردن غذا گره ها رو به باز شدن می رود. این استعاره و استفاده ی نمادین (تکرار شده در چند جای دیگر فیلم) جذابیت فیلم را تا حدی بالا برده اما نه تا این حد که آن را در رده ی فیلم های خوب امروز قرار داد. اما جزئیات نامناسب: راه اندازی کمپین ضد سقط جنین (دوست کنار دستی وقتی این موضوع را شنید فکر کرد قضیه جدی است!) در فیلم تا حدی که اغراق در این مساله باعث خندهی حضار شده و بازی زیبای امیر آقایی در چند ثانیه لوث می شود. یکی دیگر از جزئیات نامربوط قضیه ی روابط ضربدری (ارتباط جنسی ۲ زوج با هم و با اطلاع زوجین) دراین قصه است. همه ی افراد یکی در میان عاشق فرد دیگری هستند و به همهی آن ها این اتهام به نوعی زده می شود که با کس دیگری ارتباط جنسی غیر مشروع داشته اند. گرچه برای گره افکنی می توانست ایدهی جذابی باشد اما اغراق در این مساله به قول تماشاچیِ پشت سری فیلم را شبیه سریال های ماهواره ای کرده بود.که البته با واژه ی گورستان روابط زناشویی بیشتر موافقم.ای کاش دید آقای میری به این موضوع دید علی تر بود تا معلولی.
۵- برای فیلم ساختن به سبک اصغر فرهادی با هوش ودرایت خود اصغر خان فرهادی، باید خودش باشید نه مازیار میری. انتخاب لوکیشن یکنواخت مثل یک خانه (حتی اگر خانهی بزرگ سعادت آبادی باشد) با خواندن آوازهای مشترک بین مهمان ها و حتی مشروب خوردن کاراکترها جبران نمی شود. این جزئیات را از هر منتقد باسوادی بپرسید می گوید که در این فیلم کاملن بی ربط است و ارتباط عناصر منطقی داستان در آن ها دیده نمی شود.
۶- بازی ها در این فیلم واقعن عالیست.نمی شود توصیف کرد و به جز چند ایراد قابل گذشت در حد بسیار حرفه ایست. طراحی دکور و لباس، انتخاب بازیگران، تصویر برداری روی دست توسط تیم آقای آلادپوش ، صدابرداری و یکپارچگی فیلمنامه در حد مطلوبیست که می شود نمره ی خوب این فیلم را به همین ها داد و اگر بخواهم توصیه کنم که کسی آن راببیند به خاطر همین چند مولفه است.
۷- فیلم در ارتباط با مخاطب مشکل دارد و البته می توان گفت که مخاطبان این روزها سلیقه های خاص خودشان را دارند. خنده ی مکرر تماشاچی ها در بین فیلم، صحبت کردن مداوم تماشاچی ها با یکدیگر و توصیهی آنان به دیگران که نروید ببینید را به همین حساب می گذارم و اینکه آقای میری تکلیف خودش را با ژانر انتخابی نمی داند. ژانر اصغر فرهادی مثل لبه ی تیغ تیز است و آقای میری از سمتی به سمت دیگر دائمن می لغزد، لحظه ای طنز مطلق بی معنی و نابجا، لحظه ای نگرانی بی سبب، ذره ای کشش جنسی و لحظهای هیجان کاذب. این است که در پایان کسی جواب خاصی از فیلم نمی گیرد و حتی پیام مبارزه با سقط جنین یا مال مردم را نخوردن هم درست درک نمی شود.
۸- می شود کارگردانی آقای میری را در این فیلم با وقت گذاشتن روی فیلم نامه، روایت و میزانسن مساوی دانست. فیلم نامه که مشکلات محتوایی فراوان دارد و اینکه تکنیک های کارگردانی متمایز و جلوه های بصری خاص در این فیلم جایی ندارد جز چند مورد کوچک.
۹- دو تا آهنگ انتخابی که همخوانی می شود دوست دارم و در ذهنم دائمن تکرار می شود. این دو تا آهنگ باعث شد سه شنبه های شاد گروه شتر گشت برایم تبدیل به یک خاطره خوب شود. (این همه عاشق داری چطور حسودی نکنم و نفس کشیدن سخته تورو ندیدن سخته)
۱۰- از منتقدها خیلی بدم می آید و همیشه و همه جا هم می گویم اگر عرضه داری خودت برو بساز. اما اول اینکه خودم عرضه اش را ندارم و دوم اینکه بالاخره حرف زدن دربارهی چیزی شاید به روند رشد یک مقوله کمک کند. راستی یادم رفت بگویم چرا همایون اسعدیان بزرگوار تهیه کننده شده اند آن هم این فیلم؟!
۱۱- «مجتمع به این عظمت ساختین و هی توی بوق هم میکنین ولی برای دستشویی رفتن باید بروی توی پارکینگ با ۴ تا دستشویی غیر استاندارد!!» یکی از تماشاچیان.
پایان
منبع عکس ها: بیشتر سایت کافه سینما و ایلنا
ممنون. خوندم و لذت بردم. شتر گشت و قربون
دوستت دارم
ziba bod
man ham ta ghesmati ba to movafegham
ba in tafavot ke man kheyli kheyli az in film badam omade
dar kol riz binane bod
doset daram
لطف کردی سر زدی. ممنون
مطلب خوب و خواندنی بود فقط راجع به موصوع ثروت باید بگم که به عقیده ارسطو که مبانی اون رو امارتیاسن برنده نوبل اقتصاد ۱۹۹۸ در کتاب توسعه بعنی آزادی بسط داده، ثروت به خودی خود ارزشی ندارد بلکه ارزش آن به واسطه فرصت هایی است که برای آزادانه تر زندگی کردن به انسان ها می دهد