داشت میگفت:«سه دوره در زندگی فراموش ناشدنی است. یکی دبیرستان، یکی سربازی و یکی دانشگاه.»
به روزهای پر خاطره پرتاب شدم. روزهای دانشگاه. روزهایی که شاید دیگر تکرار نشود. با اضطراب و درس و تئاتر و حراست و خوابگاه و بیپولی. انگار تازه داشتم چشمهایم را به دنیای بزرگ پیرامونم باز میکردم. دوستان رنگارنگ. شادی و غصههای بیپایان. التماس به خاطر چند صدم نمره. دلتنگی برای شهرم، خانوادهام. بلعیدن کتابهای کتابخانه.
***
ایمیلی رسید از یکی دوستان قدیم دانشگاه :
قرار دیدن فیلم، عصر روز سهشنبه. تعداد اعلام کنید برای تهیه بلیط.
خوشحال و خرسند دعوت را پاسخ دادیم.
***
به نظر من بعد از دوران دانشگاه و ازدواج بعضی و اتفاقات متفاوت در زندگی بعضی دیگر (مثل رفتن به خارجه) یک دورانی پیش می آید که نامش را میگذارم: «خانه کردن یا آغاز دوران ثبات». طی دو سه سالی هیچکس از هیچکس خبر ندارد مگر تعدادی محدود.
کمکم همه به شرایط جدید عادت میکنند و به مدد تکنولوژی سر و کلهی دوستان پیدا میشود. آنهایی که ازدواج کردهاند، آنهایی که در شغلی باقی ماندهاند، دیگرانی که فوق لیسانس گرفتهاند و مهاجرانی که اثاث کشی را به پایان رساندهاند. دوران ثبات آغاز شده است. حالا وقت آن شده که خاطراتمان را مرور کنیم آیا؟ و خاطرات جدیدی را رقم بزنیم؟
***
یکسالی از قرار سهشنبه های شاد میگذرد، در این سهشنبهها (و حتی بعضی وقتها دوشنبهها یا چهارشنبهها)، بوده که هیچ کداممان نبودیم و برگزار نشده، بوده که بعدش یا قبلش رفتهایم شام بیرون یا پارک. و بوده که فیلمِ خوب نبوده و رفتهایم تئاتر یا نمایشگاه. بعد از شام یا دیدن فیلم نقد و بررسی نداریم و فقط جمله های تک و توک بعد از سینما هست. سینماهای مختلف رفتیم. بعضی وقتها همه ماشین داریم، بعضی وقتها موتور و ماشین، و یک روزهایی هیچکس ماشین ندارد! با اینکه خسته از کار روزانهایم کسی غر نمیزند و جالب این که همهی ما سعی میکنیم سهشنبهها کلاس برنداریم یا برنامه ی خاصی نگذاریم. هستهی اصلی دوستان هم کمابیش ثابت است. یک قانون ننوشتهی دیگر هم این است که همه شاد باشیم. سهشنبههای شاد معمولن به قول کاوه open است و : «هر کسی که دوست داره میتونه بیاد». این مزیت سهشنبهها باعث شده دوستان قدیم دانشگاه را هر از چند وقتی ببینیم که از راه دور آمدهاند و بعضی هفتهها سورپرایزهای خاصی داریم. بعضی وقتها هم تعداد اینقدر زیاد میشود که برای خرید بلیطِ یک جا به دردسر می افتیم! یک روزهایی هم دوستان برای خداحافظی، مثلن رفتن به امریکا یا کانادا میآیند. یه عده دیگر هم ممکن است برای کار خاصی شبیه پیدا کردن بازیگر با یکی دیگر قرار بگذارند! خلاصه اتفاقات عجیب و جالب می افتد.
***
حالا دیگر سهشنبههای شاد یک برنامهی روتین همیشگی است.
سه شنبههای شادی که با خریدن دستبند پشم شتر برای اعضای اصلی گروه تبدیل به سهشنبههای شاد شترگشت شد. (تعداد شینها زیاد شد. ببخشششید!)
به شما پیشنهاد میکنم در ماه حداقل یک بار از این قرارها داشته باشید. روزهای خوبتان را با خاطرات خوب همراه کسانی که دوستشان دارید و با یک برنامهی نسبتن کم خرج و مورد علاقهی جمع پر کنید. اگر در خانه های کوچک و آپارتمانی جایتان نمیشود، اگر میخواهید یک کار فرهنگی هم انجام داده باشید، اگر احوال گرفتن از دوستان قدیمی سخت شده، قرار شاد بگذارید. قرارهای شاد مهم نیست توسط گروه شتر گشت! برگزار شود یا هر گروه دیگری، اما مطمئن باشید هم خستگی هفته یا ماه را از شما میگیرد و هم باعث میشود برای چند ساعت هم که شده با دوستانتان اختلاط کنید و ازین قالب محصور محل کار و مدرسه و اینها در بیایید. قانون شادبودن را فراموش نکنید. شام هم نخوردید نخوردید!
پانوشت:
– یادی میکنم از سه نفر ویژه در برنامهی سهشنبههای شاد:
یک: نینا خانوم معروف به نینول پایهی اصلی این جریان، که به علت نزدیک بودن به سینما همیشه زحمت بلیط گرفتن و ایمیلها رو به عهده داشته و داره و این اسم سهشنبهها را هم خودش درست کرده. البته الان در حد مدیر کل سهشنبههای شاد ظاهر شده و اگر نخواد برگزار بشه نمیشه.
دو: کاوه معروف به کاوک که وجودش باعث جمع شدن دوستان میشه و اینکه ما را تشویق به سینما رفتن و یا تئاتر دیدن میکنه.(کلن کاوه همش میگه کتاب بخونین و اینها، آدم باسوادیه آخه.)
سه : جیم جمالی که جیم شد و رفت به ولایات خارجه و از پایههای این برنامه بود.(اسمایلی دلتنگی)
– خوشحال می شم از تجربه های شاد شما بدونم.
– در حاشیه: برنامه های دیگری هم وجود داره که متاسفانه خیلیهاش close هست!
شتر گشت و زنبور گشت بهانه است مقصود توی رفیق دوست داشتنی هستی و دیگر رفقا. همیشه به شادمانی برقرار باشی استاد
ممنون پ پکس! همیشه رفیق.می بوسمت و عشق
منم به لطف خواهر نینا با دوستانش که خیلی بامعرفتن آشنا شدم و البته سعی کردم در سه شنبه های شادشون شرکت داشته باشم !! البته قابل گفتنه که این سه شنبه های شاد رو در ابتدا من و نینا و فرانک ایجادش کردیم که در مدتی که پویان کانادا بود و فرانک در تنهایی ، غصه نخوره و با من و نینا و علی سه شنبه های شادی داشته باشه… یادش بخیر (تاریخچه سه شنبه شاد). مرسی
مرسی بایت یادآوری تاریخچه. واقعن اطلاع نداشتم. و سپاس به خاطر حضورت در وبلاگ من.شما و علی کابلی بدون شک از اعضای خوب گروهید.
من فکر می کنم آدمها دو دسته اند آنهایی که شانس پیدا کردن دوستهای خوب و یکدل را دارند و آدمهایی که هیچ وقت در دوستیابی شانس نمی آورند. قرار گرفتن در گروه اول چندان سخت نیست اما توانایی نگهداری این روابط به غایت کار ظریف و پیچیده ای است… این مهم است که ارزش روابطت را بدانی، برایش وقت بگذاری و در زندگی پیچیده و درگیر امروز فراموش نکنی که جزو آدمهای گروه اول بوده ای… من به عنوان یکی از این آدمهای خوش شانس که دوستهای خوبی دارم سه شنبه های شاد را روز استفاده از شانسهای بزرگ زندگی ام که همان دوستانم هستم می دانم …. دوستهایی که قدمت دوستی من با آنها آنقدر طولانی شده که دیگ کمتر خاطره ای را به یاد می آورم که حداقل یکی دو نفرشان در کنار آن خاطره نبوده باشند… و یا دوستانی که می آیند و می روند: مهری، پرستو، شراره،فریبا،زهره،امین ملایری، محمد ترابی، احمد تجویدی، پوریا گلی و خیلی های دیگر که در سه شنبه های شاد ما آمده اند و رفته اند و بودنشان برای من بسیار لذتبخش است… پیمان ازت ممنونم بابت نگاه ریزبینانه ات به سه شنبه های شادمان….
ممنونم نینول مهربون.
دنیا، جای خوشبختی است! دنیا جای خوشبختی است که آدم هایی در سه شنبه های شاد دارد. خوب باشید!
سپاس از حضورتون. شاد باشید.
سلام.چقدر خوبه که دوستان دور هم اینجوری جمعند.اما بین شما یه نفر وجود داره که من فکر می کنم به خاطر کارایی که با دوستانش کرده اونم با اون همه ادعا لیاقت دوستی شما رو نداره.ادمی که می دونه در حق بعضی دوستاش کارای وحشتناکی کرده اما اونقدر کوچیکه که حتی شهامت معذرت خواهی هم نداره.این نظر رو نمایش بدین شاید ببینه و به خودش بیاد.مرسی