مطلب ذیل سلسله گفتگوهایی است برای پیدا کردن دید وسیع تر نسبت به هنر و آثار هنری با محوریت پدیدار شناسی توسط جناب سعید جهانیان. مباحث به صورت ساده و بدون اِطناب و شاخه های اضافی است و دیگر این که بعضی آرا و نظرات اساتید برای اولین بار در ایران در این مبحث ارائه و منتشر شده است. به امید این که مفید باشد.
سعید: میخواهم در این بحث بگویم چگونه معیاری پویا برای تمایز اثر هنری از غیر هنری میتوان داشت؟ چطور یک آفتابه موقعی آفتابه است و موقعی اثر هنری. چه چیزی در اینجا تاثیر دارد؟ مساله این است که نگاه پدیدار شناسانه (کاری با نگاه و جزئیات ساختاری ندارم و نمیگویم چون این اثر این ویژگیها را دارد هنری است و همچنین کاری ندارم با اینکه این اثر از کجا آمده و چگونه) چیست.
جعفر:در بحث قبلی من نگاه تاریخی نداشتم. می خواستم بگویم درهر دورهای برخورد مردم با ادبیات چگونه بوده و چگونه از آن استفاده میکردند، این را یک دستهبندی میدانم.
سعید: وقتی نگاهمان این است که چگونه چیزی فعلیت پیدا کرده اساسن نگاهمان تاریخی است . یعنی وقتی که بر اساس اتفاقاتی که افتاده داری حرف میزنی و نتایجی که از آن حاصل شده، تاریخی نگاه میکنی. حالا میخواهم پدیدار شناسانه حرف بزنم . یک چیز – یک پدیده اولین بحثی که در مورد آن پیش می آید فهم آن است. حالا ما میخواهیم بدانیم چه جور فهمی باعث میشود ما پدیدهای را هنری و پدیدهای را غیر هنری بدانیم. یعنی پدیده به خودی خود پدیده نیست. پدیده در پدیدارشناسی موقعی پدیده است که مورد فهم قرار گرفته باشد و اگر مورد فهم قرار نگرفته باشد یک چیز و یا یک شیء است. اما فهم، نظرات مختلفی در بارهاش هست، فیلسوفانی مانند ادموند هوسرل میگویند فهم زمانی اتفاق میافتد که تو وقتی میروی چیزی را بفمهی تمام آن پیش فرضها و برداشتهای قبلی خود را بگذاری کنار و اجازه بدهی آن پدیده آن طوری که هست خودش را در فهم تو نشان بدهد.
جعفر : دگرگونگی؟
– دگرگونگی نه. یعنی آنجوری که هست در فهم تو متبلور بشود. این پدیدار شناسی توصیفی است. اما هایدگر گفت نه. اتفاقن اگر بخواهیم درست بفمیم باید همان پیش فرض ها و پیش فهمهای خودمان را استفاده کنیم تا درست بفهمیم. نه این که بگذاریمش کنار. هوسرل آن موقع ها دنبال این بود که چیزی بوجود بیاورد که مانند علوم طیبعی بیطرفانه باشد. قضاوتهای قبلی را بگذاریم کنار و در پرانتر بگذاریم. ولی هایدگر گفت اتفاقن همین فهم قبلی ما اجازه میدهد که اینها را بفهمیم .پدیدارشناسی هایدگری پدیدار شناسی هرمونتیکی است. فهم مبتنی است بر تاویل. و همین تاویل تاکید دارد بر اینکه ما فهمهای قبلی خودمان را حذف نمیکنیم در نگاه به یک پدیده. اما فیلسوف دیگری که من کشف کردم و میخواهم از صحبتهایش اینجا استفاده کنم یعنی هرمان دویی ویرد (Dooyeweerd) (1894-1977) نوعی پدیدار شناسی دارد که من نامش را گذاشته ام پدیدار شناسی هنجاری Phenomenology) Normative ) چون آدم مذهبی هم هست و معتقد است هر جنبهای برای خودش هنجارهای منفی و مثبت دارد. شر و خیر. مثلن وقتی میگوییم جنبهی زیباییشناسانه، لذت، سرگرمی و چیزهایی مثل اینها هنجارهای خیر است برای این جنبه و کسالت، بی حوصلگی و رنج داریم که اینها شر است. از نظر او فهم، چند جنبهای Understanding) Aspectual) است، مثلن میگوید این کلید (این مثال خودش است) ۱۵ جنبهی مختلف دارد، مثلن جنبهی فیزیکی دارد: جنسی که ازش ساخته شده، جنبهی حقوقی دارد: نشان می دهد که کسی بوده و جایی را قفل کرده که دیگری نتواند واردش بشود. جنبهی زیبایی شناسانه دارد، جنبه ی اجتماعی دارد: چون نشان می دهد که یک نفر وجود ندارد، چندین نفر هستند که تعدادیشان مجاز نیستند وارد اینجا بشوند. جنبهی اخلاقی و … . در این مورد ۱۵ تا جنبه، که اگر ما پدیدهای را میفهمیم بر اساس این ۱۵ جنبه به آن نگاه میکنیم. مهم در اینجا این است که در بعضی پدیدهها بعضی جنبهها مهمتر است از بقیه جنبهها. مثلن یک شعر جنبهی زبان شناسانهاش مهمتر از سایر وجههاست. شاخص آن پدیده میشود جنبهی زبان شناختی. مثلن یک آفتابه در قرون وسطی استفاده میشده برای شستن. در آنجا جنبهی ابزاری وکارکردیاش مهم است، با اینکه همهی جنبههای دیگرش هم هست اما یکیاش فعالتر و مهمتر است، اما در دویست سال بعد همان آفتابه را وقتی به عنوان دکور میگذارندش دیگر جنبهی زیباشناسیاش مهم میشود تا جنبهی ابزاری و کارکردیاش.
در واقع آن چیزی که شما به آن قصه میگویید شبیه نمایش و تعزیه اینها پدیدههایی است که جنبههای اجتماعی، ایمانی و اخلاقی درش مهم است ولی داستان جنبهی زیبایی شناختی و زبانشناسی در مورد آن مهمتر است نسبت به بقیه جنبهها اینها مهمترند. حالا اگر پدیدهای چرخید و جنبهی مسلطش عوض شد ممکن است از یک پدیدهی غیر هنری تبدیل شود به پدیدهی هنری. پدیدههای هنری پدیدههایی هستند که جنبهی زیبایی شناسانه و زبان شناسانهی آن ها نسبت به سایر جنبهها در آن مسلطترند نسبت به سایر جنبهها. البته هیچکدام از جنبهها حذف نمیشوند یا به دیگری فرو کاسته نمیشوند. اصلن معتقد است فهمی که درونش جنبه هایی ندیده گرفته شدهاند فهم درستی نیست و به همین دلیل نگاه انتقادی نیز دارد. یعنی معتقد است که ما میتوانیم فهم را نقد کنیم برخلاف هایدگر که میگوید فهم وقتی به دست آمد همین مهم است. ولی او می گوید فهم را میشود نقد کرد که مثلن تک جنبهایست یا فقط دارد دو جنبه را میبیند. یا بقیه را به یکی فروکاسته است.
– منظورتان از فروکاستن چیست؟
– یعنی جنبههای دیگر را از زاویه دید و بر اساس یک جنبه بررسی کنی. مثلن جنبهی سیاسی یا اخلاقی را میگیری و بقیهی جنبهها را بر اساس آنها تفسیر میکنی و منطق این جنبهها را بر دیگر جنبهها تحمیل میکنی. هر جنبهای منطق مخصوص به خودش را دارد .
جنبهها هویت مستقل دارند اما با یکدیگر هم در ارتباطند، ما نمیتوانیم تقلیلش دهیم یا نادیده بگیریم یا فرو بکاهیمش. یا تقدمی بدهیم بر یک جنبه نسبت به سایر جنبهها. گاهی ما جنبهای را بر اساس جنبهی دیگر تفسیر میکنیم . مثلن روانشناسی را بر اساس جامعه شناسی بررسی میکنیم یا بر عکس. اینها تقدم تاخر یا تقلیل دادن یکی بر دیگری است. میگویند تقدم معرفت شناسانانه.
– کاوه کم رنگ چایی بریز!!؟
خلاصه رسیدیم به اینجا که اگر پدیدهای جنبههای زیباییشناسانه و زبانشناسانهاش برجستهتر باشد آن اثر هنری است و اگر جنبههای اجتماعی، ایمانی و اخلاقیاش برجسته باشد آن اثر غیرهنری است ولی در عین حال جنبههای زیباییشناسانه و زبانشناسانه هم همچنان حضور دارند اما برجسته نیستند. این نکته را باید در نظر گرفت که همهی جنبه ها همیشه فعالند همان مثال آفتابه را در نظر بگیرید. همه ی جنبهها در آن فعال است اما یکی دو تا از جنبهها در دوران قرون وسطی برجسته است. در عین حالی که آن ها هم به زیبایی آن فکر می کند، به طرحش اما جنبهی ابزاریاش جنبهی شاخص(Qualifying Aspect)، جنبهی توصیفگر(زیبایی شناسانه نیست) ولی امروز که آفتابه در موزه هست بقیه جنبهها هم هستند. ما میفهمیم که این زمانی ابزار بوده میفهمیم که جنسش چیست و سایر ماجرا ولی امروز جنبهی زیبایی شناسانهاش برجسته است.
اثر هنری اثری است که در یک دورهی زمانی به گونهای فهمیده میشود که جنبهی زیباییشناسانه و زبانشناسانهاش برجسته است نسبت به دیگر جنبهها. البته ما برای اثر هنری جنبهی ابزاری هم قائل میشویم اما جنبهی ابزاری در آن برجسته نیست.
– ما در این دوران می بینیم که بعضی آثار هنری صرف تولید است.
– این طبق تعریف، فهم درستی از اثر هنری نیست. فهم، تک جنبهای نمیتواند باشد. اگر شد این فهم یک فهم سرکوب شدهای ست. اینجا دویی ویرد برای من با ارزش شد که از فهم انتقاد میکند. در حالی که هایدگر این کار را نمیکند. دویی ویرد چارچوبی دارد که می گوید اگر فهم تک جنبه ای بود یا دو سه جنبه را در نظر میگرفت این فهم سرکوب شده ایست و باید کاری کرد که بقیهی جنبه ها در آن وارد شود.
– در مورد تولید یک اثر هنری من خودم این حس تولید را ندارم. فکر میکنم جزیی از زندگیم است.
– ببینید در پدیدارشناسی فهم پدیده اهمیت دارد. کاری با این نداریم که تو کیستی. وقتی داریم تاریخی نگاه میکنیم میگوییم خوب کسی بوده که اثری را ایجاد کرده در زمان خاصی. این که آدم خاصی در جای خاصی چیزی را بسازد تاریخی است. ما اینجا پدیدهای داریم و کسانی که آن را میفهمند. حالا ممکن است تو این پدیده را بوجود آورده باشی ولی تو هم کسی هستی که دارد این پدیده را میفهمد مثل همهی دیگران. حالا اینجا میشود فهمید که مرگ مولف یعنی چه. مرگ مولف، مرگ یک آدم تاریخی خاص که چیزی را ساخته نیست. به معنی اینست که در اینجا ما همه در مقابل پدیده فهمندهایم. حالا چه سازنده باشیم یا چیز دیگر.
حالا آثاری هستند که جنبهی برجستهی زیبایی شناسانه در آنها دوام میآورد و همواره یک اثر هنری باقی میمانند. گاهی هم اینها به هم تبدیل میشوند و اثر هنری به غیر هنری تبدیل میشود یا برعکس. این نکته خیلی مهم است. آفتابه ای را ساخته اند در یک دورهای با فهم ابزاری و بعد بدون اینکه کسی دست درش ببرد فقط به خاطر تغییر فهم، آن تغییر ماهیت داده و تبدیل شده به اثر هنری.
نکتهی مهمتر دیگر اینست که این فهم آگاهانه نیست. فهم متاثر از آن چیزهایی هست که از قبل در من هست. این چیزها ریشههای فرهنگی سنتی و دینی دارد و من را دارد به صورت ناخودآگاهانه پیش میبرد. به همین دلیل فهم عمومی که بوجود میآید از یک اثر هنری زایدهی آگاهی هیچ کس نیست. این نکته را مهم است بدانیم که اینطوری نیست که بیاییم و بگوییم خب حالا این یک اثر هنری است. به خاطر اینکه پیشفرضها و پیشفهمها نقش مهمی در فهم دارند بر خلاف هوسرل که میگفت اینها را آگاهانه بگذاریم کنار، این پیش فرض های جمعی و مشترک همه نقش دارند. اینجا نظر لاکان پیش میآید که معتقد است ناخودآگاه، جمعی است چون خصلت زبانی دارد و زبان جمعی است. پس هیچ ناخودآگاه فردی شخصی تنهایی نداریم.اصلن ناخودآگاه به قول خودش، گفتمان دیگران است. یعنی جایی است که دیگران درش حضور دارند، حالا این ناخودآگاه بستر تحقق فهم هم هست به همین دلیل اینگونه نیست که مثلن نسلی آگاهانه تصمیم بگیرند یک اثری را هنری قلمداد کنند.
(تا دقیقهی ۲۲)
برای مطالعه در مورد فلسفه هرمان دویویرد مراجعه شود به :
Dooyeweerd, H. (1969). A new critique of theoretical thought (Vols. I-IV). The Presbyterian and Reformed Publishing Company, USA. (Original work published 1953-1958).
The Dooyeweerd Pages(The Dooyeweerd Pages is a growing website designed to aid scholars in understanding the philosophical framework of the late Herman Dooyeweerd), http://www.dooy.salford.ac.uk/
این مطلب در وبلاگ نویسنده (بازیهای روانی- زبانی) نیز درج شده است.
فوق العاده بودومن جواب خیلی از سوالاتم را گرفتم و بی صبرانه منتظر جلسات بعدی گفتگو هستم فقط ای کاش این جلسات پر بار زود به زود صورت گیرد.
خدا قوت
پیمان یعنی تو واقعا یه نابغه ای… عالی بود این ترفند و این جور پیاده کردن مطالب… واقعا حسم خوبه الان
مخلصم سعید جان. شاگرد شماییم دیگه 😉
سلام پیمان جان… ممنون از لینکت. خوندم. من همیشه از خوانش بحث هایی اینچنین در حوزه ی نقد و فلسفه ی هنری لذت می برم… اما… اما و اما.. کمی بدبین هستم. در حال حاضر به شکلی کاملن شخصی روی سه موضوع متمرکز شده ام… واقعیت (رخداد).. فضا.. قضاوت.
من احساس می کنم باید زبان تازه ای برای بیان یکسری از مباحث وارداتی پیدا کرد. برای نزدیک شدن به یک « چیز» و در مجاورت « چیزی» سخن گفتن.