از شما چه پنهان سالهای کودکی از روز تولدم بدم میآمد. از اول هم ازین که در جلوی جمعی در چشم باشم خیلی حال خوبی نداشتم. گرچه در حقیقت از همان دوران دوست داشتم مرا به خاطر کارهایی که کردهام دوست داشته باشند نه به خاطر حضور در این دنیا، که حضور مطلق برایم بی معنی بود اما یازده شهریورهای هر سال غم بزرگی داشتم که دلیلش بیشتر نتایج کارها وتجربیاتی بود که نداشتم. گذشتن زمان به سرعت، و بیمعنا بودن گذرش برایم در آن سالها به این غم بزرگ اضافه میکرد.
حالا در آستانهی سی و پنج سالگی با همهی گذشتهها و ناکردهها بر دیدگاه زیبای تپهای ایستادهام و با برآورده کردن یکی از آرزوهایم بر خلاف تمام سالهای زندگی، لذتی عمیق سراسر وجودم را گرفته. وقتی دستانم آیکونها و موجودات درون یک نرم افزار را لمس میکند یاد رویاهای نوجوانیام میان کلاس های ریز و درشت در ارتباط حسی با نرم افزارها میافتم. یاد پرواز دادن خیال روی نقشهی مجلهی الکترونیکی! و حتی لمس حروف! و حالا تولدم را از پشت سیمها و امواج با دوستان و اقوام مجازی جشن میگیرم.
آی پد زندگی من را به دو بخش تقسیم کرده است. و خوشحالم که چقدر فاصلهی این دو دنیا در زمان حیات من کوتاه شده است. رویا تا حقیقت دیگر به دههها نمیکشد. و هر آنچه انسانی همچون من بخواهد، میتواند برای زندگیاش بیافریند. این یعنی همهی ما اسطورههای کوچک دنیای خودمانیم.
حالا این روزها دوستان یادآوری کردهاند که سالگرد وبلاگستان فارسی است. و فکر میکنم یکی دیگر از رویاهای تحقق یافتهام همین وبلاگی است که دارم. گرچه خوانندگانش از حدی بالاتر نرفته اما گوشه امنی است برای نوشتن ِ هر آنچه در درونم میگذرد. به ماندن یا نماندنش و قضیه جاودانگی و اینها هم فکر نمیکنم. اما حالا میتوانم از خیلی چیزها لذت ببرم. از انعکاس خودم در میان شبکهها یا از تکنولوژی، فلسفه و هنر و تلفیقشان با همدیگر حتی. حالا میتوانم از وبلاگنویسی در مقابل شبکههای اجتماعی فراوان و قدرتمند دفاع کنم و بگویم این جا بستری است برای توسعه و بسط اندیشه. گرچه این اندیشهها توهم ساختیافتگی داشته باشد و دستاندازهای فراوان فیزیکی و الکترونیکی(!) اما مبنای تحلیل اجتماعی – تاریخی مناسب و قدرتمندی است. این جا جوگیر شدن و فضای عمومی چندان تاثیری ندارد، و خودت هستی همان که باید باشی. با همهی تناقضات و حدسها و پراکندهگوییهای ایرانی.
رویای از اندیشه تا نشر امروز اگرچه کُند در کشور ما، اما پیش میرود. و ارتباطات و اطلاعات دریچههای زیادی را به روی ما باز میکند.
از بالای تپه یا پشت میز کار، از درون اینترنت یا پشت تلفن و حتی در جلسات خستهکننده و کلاسهای کسلکننده، با این که سالها بعد از بازی روی صحنههای متعدد آن حس غمگین روبرو شدن با دیگران را ندارم اما هنوز وقتی با خودم حرف میزنم رو راست ترم. و از شما چه پنهان به این کنج عافیت – گرچه پنج روز و شش باشد- دلبستهام.
ممنونم به خاطر پیامهای تبریکتان.
خیلی خوبه که حس خوبی داری
پاینده باشی و سرافراز
سلام
تولدت مبارک
صد سال به این سالها
مبارکت باشه عزیزم
ایشالا ۱۳۵ ساله بشی
همین دیگه
بسه
برو به زندگیت برس
تولد شما هم مبارک
خوشحالم که می نویسی چرا که نوشتن برای تو یعنی زندگی، بودن و … خوشحالم که در آستانه تولدت وبلاگت را به روز می کنی و به آرزوهایت می اندیشی و به داشته هایت و لذت رسیدن به آرزوی هرجند کوچک در این دنیای به این بزرگی امیدوارم همیشه قلمت توانا و پر از امید و زندگی باشد. برایت موفقت، شادی و بهترینها را آرزو می کنم می دانم که۳۵ سالگی ات را پر از انگیزه آغاز کرده ای امید که تا پایان چنین استوار و پر از موفقیت … باشی.
خیلی خوشحالم که می نویسی چرا که نوشتن برایت لمس روح زندگی و بودن است. خوشحالم که در آستانه ۳۵ سالگی ات به آرزوهایت می اندیشی و برایشان تلاش می کنی آرزوی کوچک در مقابل دنیایی بزرگ و نگاهی داری به داشته هایت و هرآنچه روحت را نوازش می کند. امیدوارم قلمت همیشه توانا و پویاتر از همیشه باشد. برایت بهترینها را آرزو می کنم.