قسمت اول را از اینجا بخوانید.
قسمت دوم:
سعید: مساله این نیست که ساختارهای درونی یک اثر هنری چیست چون این ساختارها ممکن است به مرور زمان عوض شوند. مثلن در دورانی بگوییم این ویژگی های ساختاری منتج به اثر هنری است و در دورانی دیگر آن ویژگیها. این ها موضوع سبک (Style) است یعنی اساساً درون اثر، هر چیزی هست سبک است. فهم همان (Understanding) است که در آلمانی واژه ای دارد (Verstehen) و با سبک فرق می کند.
جعفر: من اینطور فهمیدم این که کسی به شیوهی خاصی مینویسد و سعی میکند ساختار خاصی را رعایت بکند این را میگوییم سبک. یعنی روش خاصی که قابل تدریس باشد، مثلن دادائیسم و اکسپرسیونیسم قابل تدریس نیست اما کوبیسم هست.
پیمان: حالا طبق صحبت های قبلی سعید به اینجا رسیدیم که فرق یک اثر یا بهتر بگوییم پدیده ی هنری با غیر هنری در فهم آن هاست و این که کدام جنبه و وجه در اجتماعی که دارد به آن نگاه می کند مورد توجه است.
کاوه: اما بحثی است اینجا و اینکه همه چیز بر می گردد به زیبایی شناسی. یعنی نویسنده ی مورد نظر (دویویرد) می گوید در اثر هنری وجه زیبایی شناسی برجسته تر است. حالا از ساحت زبانی که بگذریم ساحت زیبایی تعریف شدنی میشود. این ماجرا را پیچیده میکند. چون این ساحت گسترده و عجیب و غریب است و تعاریف زیادی در این باره داده شده. نگاه شما چیست؟
سعید: به خاطر همین هم هست که می گوییم پدیدارشناسی هنجاری؛ و نویسنده از جنبهی هنجارها نگاه میکند و اینکه هر پدیدهای هنجارهای مثبت و منفی دارد، مثلن زیبایی شناسی هنجارهای مثبتش لذت است و سرگرمی. حالا این که لذت چه مصادیقی دارد بحث نمی کند که جای مناقشه در تفاوت هنجارها پیش بیاد. مثلن وقتی شما سفره ای را دارید می چینید این چیدن، زیبایی شناسانه است. وقتی غذا را می خورید و لذت میبرید باز هم اینجا جنبه ی زیبایی شناسی مطرح است و وقتی هم دارید جک تعریف میکنید و میخندید باز هم جنبهی سرگرمی زیبایی شناسی را میبینید. مفهوم زیباییشناسی خیلی گستردهتر از هنر است. هنر آن پدیدهایست که جنبه ی زیبایی شناسیاش بر جستهتر است. زیبایی شناسی در هنر خلاصه نمی شود.
جعفر: خب زیباییشناسی که با توجه به محل فرق میکند، مثلن امریکایی باشد یا اروپایی؟
سعید: این مصادیق است. این که تو از چه لذت میبری یا به چه می خندی مصداق است. ولی خود خندیدن یک جور زیبایی است. فلسفه به مصادیق نمیپردازد و کلی است. حتی روش را هم تعیین نمیکند. البته فیلسوفانی مانند دویویرد به آن می گویند فلسفهی زندگی روزمره. یعنی پرداختن به آن چیزهایی که انسان در زندگی روزمره به آن پرداخته و میفهمد. به همین دلیل اشتباه پیش می آید. مثلن در مورد لذت حرف می زند که امر انسانی و روزمره است اما همچنان کلی هم می ماند و این در مقابل فلسفه های نظری مثل افلاطون و ارسطو است. ببینید اول یک چیز داریم، بعد اگر فهمیده شد می شود پدیده و بعد اگر بعضی جنبه ها در آن برجسته شد می شود پدیده ی هنری. من تمام تلاشم را می کنم تا منسجم و ساده حرف بزنم.
جعفر: تو ساده حرف نمی زنی و …!
سعید : این بحث شاخه های متفاوتی دارد که دائم تلاش می کنم وارد شاخه های دیگر نشوم. در مجموع دارم بستری را می سازم که امر هنری از غیر هنری متمایز شود و کاری ندارم که حالا این امر هنری چه ساختاری دارد. به همین دلیل اجازه میدهم که بستر تاریخی شکل بگیرد. تاریخ به معنای تداوم یا گسست سبک ها. به همین دلیل اگر ساختاری را توضیح بدهم خودم را در دورهای محصور کردهام. مثل کسانی که سبک خاصی کار میکردند و میگفتند هنر این است. آن ها فقط در تاریخ جای خودشان را پیدا میکردند. پس من با فلسفه هنر کار دارم نه تاریخ هنر و غیره. چون این که هنر چه فرقی با غیر هنر دارد این سوالی فلسفی است و موضوع فلسفه هنر است. چه چیزی یک اثر را هنری میکند. این یک سوال فلسفی است. و من تمام تلاشم را می کنم که از دید این نویسنده آن را توضیح بدهم.
پس به این جا رسیدیم که اثر هنری اثری است که فهم چند جنبه ای از آن اثر، از جمله جنبه های زیبایی شناختی و زبان شناختی در آن برجسته است.
پیمان: چرا روی وجه زبان شناختی تاکید می کنید؟
سعید: چون زبان مبتنی بر نشانه هاست و به خاطر همین مهم است. باز هم تاکید می کنم اثر هنری یک پدیده است اما زیبایی شناسی یک جنبه برای فهم اثر هنری است و این ها را با هم مخلوط نمی شود کرد. زیبایی شناسی می تواند یک جنبه ی فهم اثر غیر هنری هم باشد مثلن یک آفتابه قدیمی. زیبایی شناسی در خود اثر نیست.
جعفر: حالا کدام فهم برتری دارد؟ کدام اثر هنری بهتر است؟
سعید: آن بحث دیگری است. تا اینجا بحث ما پدیدار شناسی بود که بشود در مورد پدیده های مختلف و جنبه های آن حرف زد. مثلن هایدگر در مورد پدیدارشناسی تکنولوژی مقاله دارد. یا من خودم این بحث فلسفی را در مقاله ای با رویکرد بررسی سیستم های اطلاعاتی استفاده کرده ام. حالا شناختن این فهم خودش می تواند به هنرمند در جای خودش کمک کند. مثلن جایی کسی گفته بود اگر محمود دولت آبادی این نقاشی ها را در فلان موزه می دید جور دیگری می نوشت. این نقاشی که نمی گوید چطور بنویسد. برای او یک فهم بوجود می آورد.
برای فهمیدن ارزش هنری یک اثر، مفهومی هست (در کتاب چهار جلدی دویویرد) به نام شبکه ی معنایی (web of meaning). مثالی دارد که وقتی سر میز شام زن به همسرش می گوید این ظرف ها را می شوری؟ و او قاطعانه پاسخ می دهد: نه! این کلمه یک شبکه ی معنایی را فعال می کند و حاکی از آن است که احتمالن این آدم ناراحت است و از چیزی ناراحت است و همینطور می رود تا مجموعه ای از عناصر فعال شود که خیلی فراتر از موقعیت فعلی آنها روی میز شام می رود. و میگوید اثر هنری ای ارزشمندتر است که شبکه ی معنایی وسیع تری را برای تو فعال کند و حالا اثری که شاهکار است یک شبکهی جهانی و کیهانیِ معنا را برای شما فعال کرده است. یعنی یکباره تو را در مقابل تمامیت جهان قرار میدهد. با حتی یک یا چند جمله یا تابلویی محدود. اثر می رود که تکلیف تو را با جهان مشخص کند. به خاطر این که تمام آن شبکههای معنایی را در تو فعال میکند. و اثر ارزشمند برای شما آگاهی جهانی و عمیق تر میسازد و آن هم یک بحث جغرافیایی نیست؛ من و بودن من در جهان را مطرح میکند. یک شبکه معنایی میسازد و کم کم دور میزند تا یک جور self-reflection بوجود بیاد گونه ای تامل و بازاندیشی خودم در تعامل با جهان. حالا تمام ۱۵ جنبه در هم تنیده میشود. همه با هم فعال و در حرکتند تا یک فهم چند جنبه ای جهانی برای من ساخته شود.
باید دقت کرد که ما هنوز در حوزهی نقد هستیم و نه حوزه ی تالیف و تولید. در حوزهی تالیف فهم برای هنرمند می تواند راهگشا باشد. اگر هنرمند جایگاه خودش را بشناسد و به فهم درستی از هستی و جهان برسد می تواند راهی به ارائه اثر هنری ارزشمند باز کند.
حالا مثلن هملت را در نظر بگیرید و ببینید چه شبکه ی معنایی وسیعی برای مخاطب ایجاد می کند.
کاوه: حالا این سوال پیش می آید که فهم درست در جهان چیست؟
پیمان: فکر می کنم درست و غلط این جا معنایی ندارد. و البته این دیدگاه این فرد است برای بررسی، و معیارهای دیگری هم می توان پیدا کرد برای مقایسه آثار هنری.
سعید: فهم با اندیشیدن صرف بدست نمی آید. این نوع اندیشه را دویویرد اندیشه ی نظری می نامد. می گوید فلسفه ۲۵۰۰ سال است که با فلسفه ی نظری بیراهه رفته است. فهم با تجربه ی زندگی روزمره بدست میآید. فهم از دل تجربه زندگی روزمره و تامل در آن بدست می آید. حالا اگر تجربه ی زندگی روزمره شما تجربهای ابتدایی، غیر انتقادی و همینطور سرکوب شده است، فهم بدست نمیآید. این طور نیست که با مطالعات و اندیشه های نظری برای شما فهم بوجود بیاد. به همان مثال محمود دولت آبادی. گرچه مطالعات گسترده ای داشته اما نویسنده ی دیگری معتقد است کلیدر میتوانسته در یک جلد نوشته شود بعد از ایجاد فهم عمیق تر حالا مثلن با دیدن آثار نقاشی در موزهی لوور.
میبینید که حالا برای نقد راهی باز شده است.
ادامه دارد
تا دقیقه ی ۵۵
با تشکر از گروه ادبی سایه